نمک خوارگی

لغت نامه دهخدا

نمک خوارگی. [ ن َ م َ خوا / خا رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) عمل نمک خواره. ( فرهنگ فارسی معین ). نمک خواره بودن. نمک پروردگی. || ممالحت. با هم نان و نمک خوردن. || وفاداری. شکرگزاری. حق گزاری. حق شناسی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عمل نمک خواره : حق نمک خوارگی را باید ادا کرد.

فرهنگ عمید

نمک خوار بودن، عمل نمک خواره.

پیشنهاد کاربران

بپرس