جرعه ای ریز که ما چاره خمیاز کنیم
بوسه ای ده که به آن لب نمکی تازه کنیم.
سلیم ( از آنندراج ).
با او به تازگی نمکی تازه کرده ایم از من کنید مهرپرستان سراغ صلح.
اسیر ( از آنندراج ).
دل فارغ شده بستم به میانی که مپرس نمکی تازه نمودم به دهانی که مپرس.
تأثیر ( از آنندراج ).
امشبم ای نمکین لب که به خواب آمده ای آنقدر باش که با هم نمکی تازه کنیم.
خالص ( از آنندراج ).
|| نمک تازه بر نمک سود پاشیدن : داغ های کهن و نو نمکی تازه کنند
هرکجا شور کند مغز جنون پرور ما.
سالک ( از آنندراج ).