نمودار شدن


معنی انگلیسی:
loom, appear, shine, show, to appear

لغت نامه دهخدا

نمودار شدن. [ ن ُ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) ظاهر شدن. پدید آمدن. نمایان شدن. مرئی گشتن :
همی بود تا شب نمودار شد
فرورفت مهر و جهان تار شد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

ظاهر شدن ٠ پدید آمدن ٠ نمایان شدن ٠ مرئی گشتن ٠

مترادف ها

rear (فعل)
تربیت کردن، پروردن، بلند کردن، افراشتن، نمودار شدن

outcrop (فعل)
رخ دادن، سر بیرون کردن، نمودار شدن

فارسی به عربی

موخرة

پیشنهاد کاربران

بپرس