نمناک. [ ن َ ] ( ص مرکب ) مرطوب. دارای رطوبت و تری. ( ناظم الاطباء ). نمین. ( آنندراج ). نمگین. نمگن. پرنم. بانم. نم دار. نمور. دارای نم. ( یادداشت مؤلف ) : و بخارا جائی نمناک است. ( حدود العالم ). سنان در سنگ رفت و دسته در خاک چنین گویند خاکی بود نمناک.
نظامی.
|| بارانی : شب نمناک. روز نمناک. ابر نمناک : به سان چشم عاشق ابر نمناک سرشته باد و باران مشک با خاک.
نظامی.
- چشم نمناک ؛ چشم اشک آلود.
فرهنگ فارسی
نمدار، دارای نم، مرطوب، نموک ونمگین گویند (صفت ) دارای نمنمدارمرطوبمقابل خشک. مرطوب . دارای رطوبت و تری . نمین . نمگین . نمگن . پر نم . بانم . نم دار . نمور . (صفت ) دارای نمنمدارمرطوبمقابل خشک.
فرهنگ معین
(نَ ) (ص . ) مرطوب ، دارای رطوبت .
فرهنگ عمید
چیزی یا جایی که نم و رطوبت داشته باشد، نمدار، دارای نم، مرطوب، نمگین.