نمایندگی

/namAyandegi/

مترادف نمایندگی: آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

معنی انگلیسی:
agency, representation, delegation, deputyship, commission, dealership, deputation, proxy

لغت نامه دهخدا

نمایندگی. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ی َ دَ / دِ ] ( حامص ) نماینده بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || عمل نماینده. ( یادداشت مؤلف ) :
گفت به هنگام نمایندگی
هیچ ندارد سر پایندگی.
نظامی.
|| وکالت از طرف کسی. ( از فرهنگ فارسی معین ). || آژانس . ( لغات فرهنگستان ). کارگزاری. ( فرهنگ فارسی معین ). || وکالت مجلس. ( از فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - نماینده بودن . ۲ - وکالت ( از طرف کسی ) ۳ - کارگزاری : نمایندگی شرکت ... ۴ - وکالت مجلس ( شورای ملی سنا ). ۵ - آژانس .

فرهنگ معین

(نُ یا نَ یَ دِ ) (حامص . ) ۱ - عامل بودن ، ۲ - وکالت در مجلس . ۳ - آژانس .

فرهنگستان زبان و ادب

[مشترک حمل ونقل] ← دفتر نمایندگی

دانشنامه آزاد فارسی

نمایندگی (representation)
حکومتی که از لحاظ نظری برای نمایندگان منتخب اختیاراتی گسترده تر از آنچه به وکلای معمولی می دهد قائل است. در پایان قرن نوزدهم از نظام نمایندگی بارها انتقاد شد. نمایندگی در بسیاری از کشورها در انتخابات قوۀ قانون گذاری و دیگر انتخابات جای خود را به نمایندگی تناسبی و نیز به همه پرسی داده است.

جدول کلمات

وکالت

مترادف ها

attorney (اسم)
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل

agency (اسم)
وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبرگزاری، پیشکاری، گماشتگی

delegation (اسم)
وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان

representation (اسم)
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت

deputation (اسم)
وکالت، نمایندگی، نماینده، هیئت نمایندگی

legation (اسم)
نمایندگی، اری، سفارت، ایلچی گری، وزارت مختار

delegacy (اسم)
نمایندگی، نماینده، انتخاب، هیئت نمایندگان

solicitorship (اسم)
نمایندگی، فروشندگی، اصلاح فی مابین

فارسی به عربی

تمثیل , محامی , مفوضیة , وفد , وکالة

پیشنهاد کاربران

هم خانواد
آژانس
آژانس، شعبه، وکالت، کارگزاری

بپرس