دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین
چو نمام و دوروی و ناپاک دین.
فردوسی.
دگر دیو نمام کو جز دروغ نداند نراند سخن بافروغ.
فردوسی.
از اژدهای هفت سر مترس ، از مردم نمام بترس. ( قابوسنامه ).هم از نمام پرهیز ای برادر
که از نمام جان افتد در آذر.
ناصرخسرو.
بادم به نظم و نثر نه نمامم مشکم به خلق و خوی نه غمازم.
مسعودسعد.
توبه کرد که به گفته نمام زن پارسا و عیال نهفته خود را نیازارد. ( کلیله و دمنه ). به تضریب نمام خائن بنای آن خلل پذیرد. ( کلیله و دمنه ). و التفات نمودن به سخن نمام. ( کلیله و دمنه ). پادشاه به تحریض ساعی نمام و شریر کذاب فتان انصاف من نمی فرماید. ( سندبادنامه ص 134 ). || پرده در. که راز دیگران برملاکند. که محرم و رازدار نیست : تا بود صبح واشی و نمام
تا بود باد ساعی و غماز.
مسعودسعد.
دوستان همچو مهر نمامنددشمنان همچو ماه محرم دان.
خاقانی.
|| ( اِ ) نام گیاهی خوشبودار. ( غیاث اللغات ). گیاهی خوشبوی. ( از منتهی الارب ).از اسپرغم هاست. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). خیرو. منثور. ( از منتهی الارب ). سیسنبر. ( مهذب الاسماء ) ( قانون ابوعلی سینا ص 214 ) ( از بحر الجواهر ). نوعی از کاکوتی. ( از بحر الجواهر ). آس بویه. ( فرهنگ فارسی معین ). پودینه لب جوئی. نعناع. دباب. فوتنج. پونه. حبق. حبق الماء. حبق التمساح. نعنعالماء. ( یادداشت مؤلف ). سوسنبر است و نمام الملک و نماما نیز آمده است. ( از تحفه حکیم مؤمن ).