نمازی شدن. [ ن َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) پاک و طاهر شدن. شسته شدن. غسل داده و پاکیزه شدن : تا نمازی نشود دیده من بنده به اشک عشق دستوری ندهد که کنم در تو نگاه.
اثیر اخسیکتی.
شستند بسی ز چاره سازی پیراهن ما نشد نمازی.
نظامی.
فرهنگ فارسی
پاک و طاهر شدن ٠ شسته شدن ٠ غسل داده و پاکیزه شدن ٠