سپس یار بد نماز مکن
که بخفته ست مار در محراب.
ناصرخسرو.
بخورم گر ز دست توست نبیدنکنم گر خلاف توست نماز.
سعدی.
پارسایان روی در مخلوق پشت بر قبله می کنند نماز.
سعدی.
نگفتی که قبله است خاک حجازچرا کردی امروز از این سو نماز.
سعدی.
ای کبک خوش خرام که خوش می روی به نازغره مشو که گربه عابد نماز کرد.
حافظ.
|| نماز بردن. تعظیم کردن. سجده کردن. سر به احترام فرودآوردن. کرنش کردن : بدان جامه پیش کیکاوس اندر رفت و هیچ نماز نکرد و گفت نه سلام و نه سجده تو را. ( مجمل التواریخ ). رجوع به نماز بردن شود.