نماء. [ ن َ ] ( ع مص ) گوالیدن. ( از منتهی الارب ). افزون شدن. ( دهار ). نمو. زیاد شدن و افزون شدن مال و جز آن. ( از اقرب الموارد ). || بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. ( از منتهی الارب ). بلند برافروختن و شعله ور ساختن آتش را. ( از اقرب الموارد ). || فربه شدن مردم. || برآمدن و بلند گردیدن آب. || برآمدن و افزون شدن رنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). غلیظ و پررنگ شدن سیاهی خضاب بر دست و موی و پررنگ و سیاه شدن مرکب بعد از نوشتن. ( از اقرب الموارد ). || گران گردیدن نرخ. ( از منتهی الارب ). بالا رفتن و گران شدن قیمت. ( از اقرب الموارد ). || برداشتن حدیث و خبر به کسی. || برداشته شدن سخن و حدیث. || سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || منسوب نمودن به سوی کسی. ( از منتهی الارب ). نسبت دادن کسی را به پدرش. ( از اقرب الموارد ). || ناپدید شدن شکار و مردن آن در جائی دور از چشم شکارچی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) افزونی. ( دهار ). زیادت. برکت. گوالش. ( یادداشت مؤلف ). نما.
فرهنگ معین
(نَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - زیاد شدن . ۲ - بالیدن ، رشد کردن .