نم راندن از دیده ؛ اشک ریختن. سرشک جاری کردن. کنایه از گریه کردن :
درآمد دل زال و رستم بغم
برخساره راندند از دیده نم.
فردوسی.
برآمدز دل هر دو را درد و غم
برخساره راندند از دیده نم.
فردوسی.
و رجوع به آب چشم راندن وآب دیده راندن و اشک راندن شود.
درآمد دل زال و رستم بغم
برخساره راندند از دیده نم.
فردوسی.
برآمدز دل هر دو را درد و غم
برخساره راندند از دیده نم.
فردوسی.
و رجوع به آب چشم راندن وآب دیده راندن و اشک راندن شود.