صفرای مرا سود ندارد نلکا
دردسر من کجا نشاند علکا.
ابوالمؤید ( از لغت فرس ).
و روز دوم غذا سبک تر و اندک تر به کار بردن چون جوژه مرغ به آب غوره و نلک و مانند آن. ( ذخیره خوارزمشاهی ).به کوهستان نمتک و نلک و ابهل
به اندر باغ ناکس از به و گل.
لطیفی.
حاسدان تو نلک و تو رطبی از قیاس رطب نباشد نلک.
سوزنی.
زآنسان که لاَّلی دهد آن شاه به سائل دهقان به در باغ به مردم ندهد نلک.
شمس فخری.
|| ازگیل. ( یادداشت مؤلف ). || دانه شنبلیت. ( برهان قاطع ) ( جهانگیری ). دانه شنبلید. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || فهم و ادراک. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).نلک. [ ن ُ / ن ِ ] ( ع اِ ) درخت چنار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || میوه ای است که به فارسی آن را الج گویند، نلکة یکی. ( منتهی الارب ). زعرور. ( اقرب الموارد ). رجوع به نِلْک شود.