نقیه

لغت نامه دهخدا

( نقیة ) نقیة. [ ن َق ْ ی َ ] ( ع اِ ) کلمه. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به نَقیّة شود.

نقیة. [ ن َ قی ی َ ] ( ع ص ) تأنیث نَقی . رجوع به نَقی شود. || ( اِ ) کلمه. سخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
نقیه. [ ن َ ] ( ع ص ) ناقه. ضعیف وبه شده از بیماری. ( ناظم الاطباء ). صاحب نقاهت. ( یادداشت مؤلف ). از ناخوشی برخاسته. رجوع به ناقه شود.

فرهنگ فارسی

ناقه و ضعیف و به شده از بیماری . صاحب نقاهت . از ناخوشی بر خاسته .

پیشنهاد کاربران

بپرس