نقیل

لغت نامه دهخدا

نقیل. [ ن َ ] ( ع ص ) مرد غریب و مسافر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غریب و غریبه. غریب ومسافر، خواه مرد باشد یا زن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) توجبه که از زمین باران رسیده آید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سیل که از زمین باران رسیده به اراضی دیگر جاری شود. ( از اقرب الموارد )( از متن اللغة ). || راه هرچه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). طریق. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ).هر راهی. ( ناظم الاطباء ). || رفتاری است اسب را که در آن دست و پای را زودزود بردارد. یقال : انه ذونقیل. یا آن رفتاری است میان دویدن و پویه رفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قسمی از سیر و رفتن است وآن مداومت در رفتن است. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). فرس ذونقیل ؛ سریع نقل القوائم. ( از اقرب الموارد ). || ج ِ نَقیلة. رجوع به نَقیلة شود.

فرهنگ فارسی

مرد غریب و مسافر . غریب و غریبه یا توجبه که از زمین باران رسیده آید .

پیشنهاد کاربران

بپرس