نقیف. [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) حنظل کفانیده. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به نَقْف شود. || تنه درخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به معنی بعدی شود. || جذع نقیف ؛ تنه درخت دیوچه خورده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تنه درخت که ارضة آن را خورده باشد. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، نُقْف. و رجوع به منقوف شود.