نقیبت

لغت نامه دهخدا

نقیبت. [ ن َ ب َ ] ( ع اِمص ) نقیبة. بزرگی نمودن بر قوم. ازنقیب است که بزرگ طایفه باشد. رجوع به نقیبة شود.

نقیبة. [ ن َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث ِ نقیب. ( اقرب الموارد ). رجوع به نقیب شود. || ( اِمص ) روانی رای. ( منتهی الارب ). نفاذ رای. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). || ( اِ ) نفْس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). فلان میمون النقیبة؛ مبارک نفْس. ( از صحاح ). || خِرَد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عقل. ( اقرب الموارد ). || کنکاش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مشورت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). فلان میمون النقیبة؛ یعنی مبارک مشورت. ( از اقرب الموارد از ثعلب ). || کار. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فعل. ( ناظم الاطباء ). || سرشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). طبیعت. ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ). خلیقة. ( متن اللغة ). || ( ص ) ناقه بزرگ پستان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) نفس . ۲ - عقل خرد . ۳ - طبیعت . ۴ - ( اسم ) نفاذرای : قحط و تنگی نواحی از یمن نقیبت او برخص و فراخی مبدل شده .

فرهنگ معین

(نَ بَ ) [ ع . نقیبة ] ۱ - (اِ. ) نفس . ۲ - عقل ، خرد. ۳ - طبیعت ، سرشت . ۴ - (اِمص . ) نفاذرای .

فرهنگ عمید

خردمندی، توانایی در ادارۀ امور.

پیشنهاد کاربران

بپرس