نقو

لغت نامه دهخدا

نقو. [ ن َق ْوْ ] ( ع مص ) برآوردن مغز استخوان را. ( منتهی الارب ). مغز از استخوان بیرون کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) استخوان بازو یا ظاهر استخوان بامغز. نِقْو. ( از منتهی الارب ). استخوان مغزدار. ( مهذب الاسماء ). استخوان بازو یا هر استخوانی که مغز داشته باشد. نقا. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَنقاء.

نقو. [ ن ِق ْوْ ] ( ع اِ ) نَقْو. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). استخوان مغزدار. قلم. هر استخوان که در وی مغز بود. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نَقْو شود. || مغز استخوان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بر آوردن مغز استخوان را . مغز از استخوان بیرون کردن ٠

پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد به عمل کج کردن دهان نِقُّو کردن گفته می شود که در رفتار بعضی از کودکان مشاهده می شود که معمولاً برای تحریک بچه های دیگر و در آوردن حرص آنها و مخالفت با آنها صورت می گیرد که عموما
...
[مشاهده متن کامل]
خارج از دید بزرگترها صورت می گیرد که با اعتراض زبانی و یا رفتاری کودک مسخره شونده، این کار زشت برای بزرگترها آشکار می شود و آنها اغلب سعی می کنند فرد مسخره کننده را سرزنش یا تنبیه کنند.

بپرس