شام ار دهد به من دهدم خجلت
هم نقمت است سفره ناهارش.
ناصرخسرو.
نحوست طالع و شقاوت بخت او را از کنف امن و ساحت راحت در هاویه محنت و حباله نقمت انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 143 ).رحمتش بر نقمتش غالب بود
چیره زآن شد هر نبی بر خصم خود.
مولوی.
شکر نعمت خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نقمت رود.
مولوی.
آن دلیلی کو تو را مانع شوداز عمل آن نقمت صانع شود.
مولوی.
نقمة. [ ن َ / ن ِ م َ / ن َ ق ِ م َ ] ( ع اِمص ، اِ ) کینه کشی و پاداش و عقوبت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عقوبت و کینه. ( دهار ) ( از متن اللغة ). ضد نعمت. ( یادداشت مؤلف ). اسم است انتقام را. ( از اقرب الموارد ). ج ، نِقَم ، نَقِم ، نقمات. و رجوع به نقمت شود.