نقلان

لغت نامه دهخدا

نقلان. [ ن ُ ] ( از ع ، اِمص ) انتقال و از جائی به جائی شدن :
کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش
کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش.
خاقانی.
بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف
کعبه را از روی ضجرت رای نقلان آمده.
خاقانی.
|| کنایه از درگذشتن و مردن و به جهان دیگر نقل کردن :
نبود او را حسرت نقلان و موت
لیک باشد حسرت تقصیر و فوت.
مولوی.
جان های انبیا بینند باغ
زین قفس در وقت نقلان و فراغ.
مولوی.
- نقلان کردن ؛ نقل کردن. از جائی به جائی شدن :
چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست
صورت مرگ است نقلان کردنی است.
مولوی.

نقلان. [ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، در 18هزارگزی مشرق ترکمان ،در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 305 تن سکنه دارد. محصولش غلات دیمی و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

نقلان. [ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا .

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

نقل و انتقال
جابجا شدن
از مکانی به مکان دیگر رفتن
چنگ لوکم چون جنین اندر رحم
نه مهه گشتم شد این نقلان مهم
✏ �مولانا�

بپرس