نقل مکان کردن


معنی انگلیسی:
to move house, remove

مترادف ها

flit (فعل)
تند رفتن، نقل مکان کردن

پیشنهاد کاربران

نَقلِ مَکان کَردَن: جابەجا شدن، باروبنەکِشی کردن، کاچالکِشی کردن، کوچ کردن، کوچیدن، از جایی ( به جایِ دیگری ) رفتن

بپرس