دل به خط نقل مکان کرد از آن حلقه زلف
می توان یافت که انداز رهائی دارد.
صائب ( از آنندراج ).
طاقت نقل مکان نبوداز آن چون سنگ پشت در سفر با خانه می گردد مسافر رهسپار.
اشرف ( از آنندراج ).
دارم آن ضعف که هرگاه ز جا برخیزم به هر از خود شدنم نقل مکان می گردد.
اشرف ( از آنندراج ).
|| جلای وطن. ترک وطن. ( ناظم الاطباء ). || به اصطلاح اهل سفر، از جای خود به جای دیگر رفتن از جهت مراعات ساعت. ( از آنندراج ). || ( اِ مرکب ) اولین منزل مسافر که با خانه وی چندان مسافتی نداشته باشد و چندی در آنجا توقف می کند تا آنچه از لوازم سفر کسر داشته باشد تهیه و تدارک کند.( ناظم الاطباء ).