نقل شدن

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - ازجایی بجایی دیگر برده شدن حمل شدن . ۲ - بیان شدن حکایت شدن .

پیشنهاد کاربران

بر زبان رانده شدن
سخن کاندرو سود نه جز زیان
نباید که رانده شود بر زبان.
ابوشکور بلخی.
بسی یاد نام نکو رانده شد
بسی دفتر باستان خوانده شد.
اسدی.
داستان رفتن . [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) نقل شدن قصه . گفته شدن واقعه . نقل شدن حکایت : همی رفت هرگونه ای داستان چه از بدنژاد و چه از راستان . فردوسی .
نقل افتادن ؛ نقل شدن : از او نقل افتاد که علی رؤس الملاء بر مخاصمت ابوعلی ندامتی می نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 197 ) .

بپرس