نقطه چین

/noqteCin/

معنی انگلیسی:
dotted

فرهنگ فارسی

( صفت ) خط یا سطحی که از نقطه های متعدد تشکیل شده .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص . ) خط یا سطحی که از نقطه های متعدد تشکیل شده .

پیشنهاد کاربران

نقطه چین یک مجموعه تلویزیونی در ژانر کمدی محصول مرکز فیلم و سریال شبکه سه سیما است که پخش آن در ۵ دی ۱۳۸۲ آغاز شد و در تابستان ۱۳۸۳ به پایان رسید. این سریال به صورت روزانه در ساعت ۲۲:۲۰ دقیقه شب از شبکه سه سیما پخش می شد و تکرار آن هم ساعت ۱۵ بعد از ظهر روی آنتن می رفت. این مجموعه تلویزیونی به کارگردانی مهران مدیری به روی آنتن رفت.
...
[مشاهده متن کامل]

داستان دربارهٔ یک آپارتمان سه واحدی و ساکنان آن است. ساکن یکی از خانه ها صاحب خانه آپارتمان اصغر پیردوست ( سعید پیردوست ) و پسرش کوروش ( سیامک انصاری ) است که فروشگاه لوازم خانگی نیز در نزدیکی آن دارند. مستأجر خانه دوم، منزل یک کاراگاه به نام اردلان پشندی ( مهران مدیری ) است که پس از چند قسمت بازنشسته می شود و کارمند شرکت خصوصی می شود؛ همسر او منیژه جابری ( سحر جعفری جوزانی ) است. مستأجر خانه سوم منزل باجناق اردل، بامشاد پهن فر ( رضا شفیعی جم ) و همسرش مژده جابری ( سحر ولدبیگی ) است. اردل و بامشاد در شرکت منچولباف ( مرکز نهادینه سازی چالش ها و لوازم بهینه سازی امور فرهنگی ) که متعلق به پدر زن آن ها رستم جابری ( محمدرضا هدایتی ) است با یکدیگر همکار هستند. مژده و منیژه نیز با یکدیگر خواهر هستند که پدر آن ها رستم جابری ( دَدی ) است. همچنین کوروش در قسمت های بعد با بهنوش ( ساناز سماواتی ) خواهر بامشاد ازدواج می کند.
• مهران مدیری در نقش اردلان پشندی، کاراگاه ( سابق ) دایره جنایی و مسئول نهادینه سازی چالش ها در شرکت منچولباف، همسر منیژه
• رضا شفیعی جم در نقش بامشاد پهن فر، همسر مژده و باجناق اردلان پشندی کارمند اداره منچولباف و در چند قسمت نقش پدر بامشاد
• محمدرضا هدایتی در نقش رستم جابری ( دَدی ) ، مدیرعامل شرکت منچولباف پدر مژده و منیژه و در چند قسمت نقش «بیژن جابری» پسر بزرگ خانواده و نقش «دکتر سلطان آبادی»
• سعید پیردوست در نقش اصغر پیردوست، صاحب خانه اردل و بامشاد، پدر کوروش و فروشنده لوازم صوتی و تصویری سامسونگ
• سیامک انصاری در نقش کوروش پیردوست، راننده رالی و دوست صمیمی اردل و بامشاد، همسر بهنوش پهن فر
• ساعد هدایتی در نقش ساعد هدایتی، دستیار ( سابق ) کاراگاه پشندی و منشی شرکت منچولباف
• یوسف پشندی در نقش یوسف پشندی، پدر کاراگاه اردلان پشندی، شوهر خاله ساعد
• شقایق جودت در نقش شقایق خانم، مستأجر ( سابق ) آقای پیردوست و معشوقه اول کاراگاه پشندی
• شیوا بلوریان در نقش شیوا خانم، دوست شقایق خانم و مستأجر ( سابق ) آقای پیردوست و معشوقه اول کوروش پیردوست
• ساناز سماواتی در نقش بهنوش پهن فر، خواهر بامشاد و همسر کوروش
• سحر ولدبیگی در نقش مژده جابری، همسر بامشاد دختر بزرگ رستم جابری و خواهر منیژه
• سحر جعفری جوزانی در نقش منیژه جابری، همسر اردلان پشندی دختر کوچک رستم جابری و خواهر مژده
• وحید مهین دوست‏ در نقش پنجشنبه، آبدارچی سابق منچولباف و در چند قسمت اول نقش یک کاراگاه را بر عهده داشت
• اصغر حیدری در نقش ابی، راننده تاکسی و آبدارچی شرکت منچولباف
• علی کاظمی در نقش اسی، دوست کوروش و برادر ابی
• شایان احدی فر در نقش مشاور شرکت منچولباف و پسردایی ابی و اسی

نقطه چین
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/نقطه‌چین
پدر مادرم رفته بودن مسافرت ( خیلی سال پیش )
شب عید هم بود
زنگ زدم به مادرم گفتم چی بخورم
گفت کوفت! بعد گوشیو گذاشت
رفتم با چندرغاز پولی که داشتم بقالی
ی آدامس گذاشت جلوم
...
[مشاهده متن کامل]

گفم من با این گشنه تر میشم که ی تن ماهی بده
گفت پول بیشتری بذار
گفتم ندارم یچیزی تو مایه های همین بده
رفت ی تن ماهی آورد درش نیمه باز و مال عهد آهن بود
گفتم این چیه دیگه
گفت آقا ببر دیگه با ی سکه اومدی از این بهتر میخوای طعم داره
دیدم گشنمه چاره ای نیست بردم خونه باز کردم ی سوسک پرید تو برنج!
گفتم عهههههه
دوییدم بیرون یقه یارو رو گرفتم گفتم حالا به من سوسک میدی سکمو بده
گفت با اون پول از این بهتر میخواستی میدونی همین سوسک چقدر قیمتشه
تو چین حلوا حلوا میکنن
زدم تو دماغش کارآگاه پشندی و ساعد تیر هوا کردن اومدن داخل گفتن اینجا چخبره
گفتم کارآگاه این به من ی تن ماهی داده داخلش سوسک بوده
یارو گفت با ی سکه آخه چی میدن مگه
کارآگاه پشندی گفت خفه شو
ساعد گفت قربان بیا برگردیم قزوین
کارآگاه پشندی گفت از سوسک میترسی اونوقت تو میخوای جانشین من بشی؟
بعد به اون یارو گفت وایمیسی همینجا تا برگردم به پروندت رسیدگی کنم
رفتیم خونه بعد ساعد داد زد پرید هوا گفت سوووسک کارآگاه پشندی شلیک کرد
ساعد گفت قربان دیوارو سوراخ کردین
کارآگاه گفت ببند تا با همین مغزتو نترکوندم
انقدر تیر زد تا سوسکه خودش از در رفت بیرون
کارآگاه پشندی گفت حال کردی؟
( با خنده )
گفتم خیلی ممنون کارآگاه و کلی تشکر
ساعد هم با خنده گفت قربان من افتخار میکنم به اینکه دستیار شما هستم
بعد عید رو تبریک گفتیم و تا رفتن
مامان بابام اومدن
مامانم گفت لوستر چرا افتاده چه بلایی سر این دیوار آوردی بابام هم شوکه بود
بعد مامانم گفت وایسا کاریت ندارم
تا وایسادم با دسته جارو زد از پنجره پرت شدم پایین دقیقا لحظه سال تحویل
اون سال هم عید برفی بود تا صبح یخ زدم
تا اینکه ننه بزرگم پادرمیونی کرد
​​

بپرس