نقض

/naqz/

مترادف نقض: ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی

متضاد نقض: ابرام

برابر پارسی: شکستن

معنی انگلیسی:
breach, violation

لغت نامه دهخدا

نقض. [ ن َ ] ( ع مص ) شکستن. ( غیاث اللغات ). کسر. ( تعریفات ). شکستن عهد و پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عهد شکستن. ( دهار ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( زوزنی )( تاج المصادر بیهقی ). نقض امر و عهد؛ مقابل ابرام. تباه کردن آن را سپس استوار کردنش. ( از اقرب الموارد ). گسستن. ابطال. افساد. مقابل ابرام : در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 398 ). زمام حل و عقد و بسط و قبض و ابرام و نقض به دست حراست و شهامت او دادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 41 ). هیچ حل و عقد و ابرام و نقض امور ممالک بی مداخلت او نبود. ( المضاف الی بدایعالازمان ص 2 ). || باز کردن تاب رسن. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تاب باز دادن. ( زوزنی ). تاب باز دادن ریسمان و رسن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خراب کردن بنا. ( از ناظم الاطباء ). هدم. ( از اقرب الموارد ). باز کردن بنا. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). وا کردن بنا. ( زوزنی ). ( تاج المصادر بیهقی ). || باطل شدن طهارت. || فاسد شدن زخم. || خراب شدن کار پس از استواری. ( از ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عروض ) عبارت است از حذف حرف هفتم ساکن از مفاعلتن و ساکن کردن حرف پنجم ، یعنی حذف «ن » و اسکان «ل » که از آن «مفاعلت » باقی ماند و به مفاعیل تبدیل شود، و آن را منقوض نامند. ( از تعریفات ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به نقص شود. || ( اِمص ) شکستگی عهد و پیمان. ( ناظم الاطباء ). شکست. فسخ. ابطال.
- نقض پیمان ؛ پیمان شکنی. عهدشکنی :
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها.
سعدی.
وصال یار به ما بس که نقض پیمان کرد
به عهد بعد رساندیم عهد قربی را.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
- نقض حکم ؛ مقابل ابرام حکم. ( یادداشت مؤلف ). ابطال و شکستن حکم.
- نقض عهد ؛ شکستن پیمان. گسستن پیمان. پیمان شکنی. نکث عهد. ( یادداشت مؤلف ) : و مردم کوره شاپور سوم بار نقض عهد کردند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 116 ). هرکه ملک را بر نقض عهد دلیر گرداند یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. ( کلیله و دمنه ص 297 ). هر کار که به قصد نقض عهد منسوب نباشد مجال تجاوز... فراخ تر باشد. ( کلیله و دمنه ص 78 ).نقض عهد را در خاک می جست. ( کلیله و دمنه ص 186 ). طبیعت فساد و خبث اعتقاد او را بر نقض عهد داشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 25 ). خلاف رای صواب است و نقض عهد اولی الالباب. ( گلستان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شکستن، ویران کردن، شکستن عهدوپیمان
۱ - ( مصدر ) شکستن . ۲ - ویران کردن منهدم کردن . ۳ - شکستن عهد و پیمان . ۴ - باطل کردن حکمی که داده شده مقابل ابرام . ۵ - ( اسم ) شکست . ۶ - ویرانی . ۷ - عهد شکنی : و جزا و سزای نکث و نقض مواثیق و عهود که از طرف او اتفاق افتاده بود بدو رساند ... ۸ - ابطال حکمی که داده شده مقابل ابرام : شرم داشت که اثر تردد ظاهر گردد و نقض و ابرامی بیکدیگر متصل از خود فرا نماید . یا نقص اجمالی . تخلف حکم است از دلیل چنانکه مناظر پس از تمام شدن دلیل خصم گوید این دلیل درست نیست زیرا در فلان مورد همین دلیل میاید اما حکم صدق میکند .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکستن . ۲ - ویران کردن ، منهدم کردن . ۳ - شکستن عهد و پیمان .

فرهنگ عمید

۱. شکستن عهدو پیمان.
۲. شکستن.
۳. ویران کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نقض (النقض)، کتاب، اثری در تبیین و اثبات عقاید امامیه و رد اتهامات مخالفان و در نقض کتاب بعض فضائح الروافض، به فارسی، نوشتۀ عبدالجلیل قزوینی رازی در حدود سال ۵۶۰ می باشد.
نام اصلی کتاب، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض است، اما به «نقض» شهرت دارد. مؤلف کتاب، نصیرالدین ابوالرشید عبدالجلیل بن ابی الحسین بن ابی الفضل قزوینی رازی، از واعظان و عالمان امامی مذهب ساکن ری بوده و تصنیفاتی نیز داشته است، از جمله کتاب السؤالات و الجوابات در هفت جلد. قزوینی کتاب نقض را در رد کتابی به نام بعض فضائح الروافض نوشته، که نویسنده ای سنی مذهب ، ساکن ری، در محرّم سال ۵۵۵ تألیف آن را به پایان برده و ظاهراً تا سال ۵۵۹ به تکمیل آن مشغول بوده است.
نام نویسندۀ بعض فضائح الروافض
نام نویسندۀ بعض فضائح الروافض دانسته نیست. در نسخه ای از کتاب که به دست قزوینی رسیده بوده، نام مصنف ذکر نشده گویا مؤلف آن به افشای نام خود تمایل نداشته است. اما از برخی اشارات قزوینی می توان دریافت که وی مؤلف بعض را می شناخته، چنانکه به شصت سالگی او و به کتابی از او با نام تاریخ الایام و الانام اشاره کرده است. محمد بن علی راوندی در راحة الصدور (تألیف شده در ۵۹۹ - ۶۰۳) به کتابی از خود در «شرح فضایح و قبایح رافضیان و خبث عقیدت ایشان» اشاره کرده است. نظیر این عبارات در منقولات قزوینی از بعض فضائح الروافض نیز دیده می شود. از این رو، احتمال دارد مؤلف بعض فضائح الروافض راوندی باشد، گرچه با تاریخ تولد راوندی (حدود ۵۵۰ تا ۵۵۵) همخوانی ندارد. چون قزوینی مطالب بعض فضائح الروافض را عیناً نقل کرده و سپس به رد آن ها پرداخته است، می توان بعض فضائح الروافض را به طورکامل از نقض استخراج کرد. از منقولات قزوینی پیداست که بعض فضائح الروافض هرچند به فصل های جداگانه تقسیم شده بوده، نظم موضوعی خاصی نداشته، اما «فضائح» بخش مستقلی از آن بوده که در بخش پایانی کتاب جای داشته و مؤلف در آن، ۶۷ فضیحت برای شیعیان برشمرده است.
مذهب مولف بعض فضائح الروافض
مؤلف بعض فضائح الروافض، به گفتۀ خود، تا ۲۵ سالگی شیعه بوده و سپس به مذهب اهل سنت درآمده است. از این رو، قزوینی، به تعریض، از او با عنوان «خواجۀ نو سنی»، «مصنف نو سنی»، «مصنف نو ناصبی»، «مصنف انتقالی» و «خواجۀ نو مسلمان» یاد کرده و او را ناآگاه از عقاید و باورهای اهل سنت شمرده و به طعنه، «خواجۀ امام» خوانده است. از اشارۀ قزوینی و منقولات او از کتاب بعض فضائح الروافض برمی آید که مؤلف بعض فضائح الروافض شافعی مذهب بوده است اما، با وجود عداوت با شیعیان، برای اهل بیت ، مخصوصاً امام حسین علیه السلام، احترام بسیار قائل بوده و حتی به ایشان علاقه داشته است. مؤلف بعض به برخی آثار شیعی استناد کرده و به سفر خود به ساری و شنیده هایش از شیعیان آن جا اشاره نموده است. بعض فضائح الروافض بیش تر جنبۀ جدلی و تبلیغی داشته تا نقد کلامی و اعتقادی. قزوینی در ردیۀ خود به اشتباهات پیش پا افتادۀ مصنف بعض و نا آگاهی او از تاریخ توجه داده است. از جمله باورهای تعصب آمیز وی، که قزوینی نیز بر آن خرده گرفته، این بوده که خلافت تا ظهور عیسی علیه السلام در عباسیان باقی خواهد ماند.
تألیف ردیۀ قزوینی بر بعض فضائح الروافض
...

[ویکی نور] نام کامل این کتاب بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض است که در ردّ کتاب بعض فضائح الروافض نگاشته شده و آن را به اختصار، کتاب "نقض" می خوانند.
روش عبدالجلیل قزوینی رازی، در ذکر مطالب این گونه است که، نخست مطالبی از اصل کتاب بعض فضائح نقل می کند و بعد پاسخ های خود را بیان می کند. بخش عمده ای از مباحث کتاب، بحث های کلامی است که اینک اهمیت خود را از دست داده اند، برای خواننده امروزی دشوار است که بتواند محوری بودن این مطالب را در قرن ششم دریابد. به عنوان مثال رؤیت باری تعالی در جهان واپسین یکی از این مسائل است که در این دوره نزاع ها و خشونت های فراوانی به دنبال داشته است.
یکی از مباحث این کتاب ارتباط شیعیان با اسماعیلیان است. سوای اختلاف های جدی میان این دو، نفرت عمومی از اسماعیلیه بدان حد است که عبدالجلیل نیز متأثر از چنین فضایی هیچ تمایلی برای نقد مطالب متداول درباره اسماعیلیه نشان نداده است. خواننده امروز می باید به این نکته توجه داشته باشد که امکان همدلی عبدالجلیل با اسماعیلیه نبوده است. اما بسیاری از این گونه ادعاها نادرست است و در این تلخیص تنها از باب آشنایی، از این مطالب سخن رفته است و بیشتر این مطالب صحت نداشته و باید برای دریافت واقعیت به آثار تحقیقی نوشته شده، در این موضوع رجوع نمود.
کتاب نقض به «ادبیات جدلی» تعلق دارد. خاستگاه این ادبیات به اختلاف بر سر مسئله امامت باز می گردد. بعد از وفات پیامبر میان امت بر سر آن که چه کسی بعد از آن بزرگوار عهده دار امور امت خواهد شد، اختلاف در گرفت. عده ای به سخنان پیامبر استناد کرده و از نص یا انتخاب صریح پیامبر در این باره سخن گفتند و از علی(ع) به عنوان فرد منصوص سخن گفتند.
گروه دیگر این مسئله را نفی کردند یا از عدم دلالت کافی تصریحات سخن گفتند. این دو جریان به تشیع و تسنن معروف شدند. این اختلافات در طی زمان باعث پدید آمدن ادبیات خاصی به نام «ادبیات جدلی» شد. هر یک از افراد این دو گروه به نگارش کتاب هایی در رد دعاوی دیگری پرداختند. مثلا ادیب معتزلی جاحظ (متوفی 255 ق) آثاری با عنوان الردّ علی الروافض نگاشت و در آن ها به نقد دیدگاه های شیعه در مسئله امامت پرداختند. از متکلمان امامی، می توان به هشام بن حکم، و فضل بن شاذان نیشابوری اشاره کرد که آثاری در دفاع از اندیشه امامت از منظر شیعه تحریر کردند.

[ویکی الکتاب] معنی نَّکَثُواْ: نقض عهد کردند - خُلف وعده نمودند- شکستند(کلمه نکث به معنای نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث میگویند ، ...
معنی یَنکُثُ: نقض عهد می کند - خُلف وعده می کند- می شکند(کلمه نکث به معنای نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث میگویند ...
معنی یَنکُثُونَ: نقض عهد می کنند - خُلف وعده می کنند- می شکنند(کلمه نکث به معنای نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث میگوی...
معنی لَا یَنقُضُونَ: نمی شکنند - نقض نمی کنند
معنی نَّکَثَ: عهد شکست(کلمه نکث به معنای نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث میگویند ، چه طناب باشد و چه رشته)
معنی نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ: پیمان شکنی آنان (نقض که مقابل واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن ، پس نقض چیزی که ابرام شده مانند حل و گشودن چیزی است که گره خورده است ، و کلمه نکث نیز به معنای نقض است ،و هر چیزی که بعد از تابیده شد...
معنی نَقَضَتْ: وا تابید - باز کرد (نقض که مقابل واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن ، پس نقض چیزی که ابرام شده مانند حل و گشودن چیزی است که گره خورده است ، و کلمه نکث نیز به معنای نقض است ،و هر چیزی که بعد از تابیده...
معنی أَنکَاثاً: از هم باز شده ها (کلمه نکث به معنای نقض است ، و نقض که مقابلش واژه ابرام است ، به معنای افساد چیزی است که محکم شده از قبیل طناب یا فتیله و امثال آن و هر چیزی که بعد از تابیده شدن و یا رشته شدن نقض گردد ، آن را انکاث میگویند ، چه طناب باشد و چه رشته ...
تکرار در قرآن: ۹(بار)
شکستن. خواه ظاهری باشد مثل «نَقَضَ الْعِظَمَ» یعنی استخوان را شکست و از آن است . نباشید مانند زنیکه رشته خویش را بعد از تابیدن شکست و پنبه کرد و قطعه قطعه نمود راجع به این آیه در «غزل» توضیح داده شده است. و خواه معنوی مثل شکستن پیمان در کلام الله مجید بیشتر در معنوی بکار رفته است . عهدها را بعد از تأکید نشکنید. . آنانکه بعهد خدا وفا می‏کنند و پیمان محکم را نمی‏شکنند. رجوع شودبه «عهد». * . انقض را سنگین کردن گفته‏اند شاید ان مبالغه در سنگینی باشد که گویی از سنگینی پشت را می‏شکند یعنی بار سنگینت را از تو برداشتیم که پشتت را سنگینی می‏کرد.

[ویکی فقه] نقض (اصول). نقض به اصطلاح مشترک بین نقض علّت «در قیاس»، نقض بر تعریف، و منع مقدمات دلیل تقسیم می شود و در علم اصول فقه کاربرد دارد.
نقض، در سه معنا اطلاق می شود:۱. نقض علت(نقض الطرد):مراد از علّت، وصفی است که مستدل، علت بودن آن را برای حکم در قیاس خود ادعا می کند، و نقض آن، یعنی نشان دادن موردی که حکم از آن وصف تخلف کرده است.۲. نقض معرفات:عبارت است از آوردن نقض بر تعریف در جانب اطراد یا انعکاس ؛ یعنی اشکال به جامع افراد و یا مانع اغیار بودن تعریف با آوردن موارد نقض آن؛۳. نقض دلیل:یعنی منع یکی از مقدمات دلیل.
نکته
از آن جایی که نقض در این کتاب(اصطلاح نامه اصول فقه) اخص هایی مثل نقض فتوا ، نقض یقین و غیره دارد، باید آن را عنوانی انتزاعی دانست که برای اجتماع افراد مختلف نقض، از آن استفاده شده است.
عناوین مرتبط
نقض علت.نقض یقین.نقض اجتهاد.نقض دلیل.

دانشنامه عمومی

نقض (فلسفه). نقض ( به انگلیسی: refutation ) عبارت است از اقامه برهان بر بطلان دعوی
نقض چیزی قوی تر از اعتراض ( Objection ) است.
زیرا اعتراض، نشان دادن خللی است که در مقدمات دلیل است، به نحوی که بتوان از قبول دعوی ممانعت کرد.
در حالی که نقض عبارت است از رد نهایی دعوی. [ ۱]
نقض در لغت به معنی شکستن است و در اصطلاح عبارت است از «بیان تخلف حکمی که ثبوت آن مورد ادعاست، یا نفی استناد حکم به دلیلی که به نحوی مبتنی بر آن است.
اگر این رد و انکار، از طریق منع بعضی مقدمات دلیل، به نحو اجمالی و خلاصه، انجام شود، آن را نقض اجمالی گویند؛ زیرا نتیجه این نقض فقط انکار بعضی مقدمات دلیل به نحو اجمالی است.
اما اگر رد و انکار به نحو کلی و مستند به سند قطعی باشد، نقض تفصیلی نامیده می شود؛ زیرا چنین نقضی با مقدمات معین بیان شده است. » ( تعریفات جرجانی ) [ ۲]
عکس نقض (فلسفه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

violation (اسم)
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی

reversal (اسم)
برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازی

contravention (اسم)
تشدید، نقض، تخلف

فارسی به عربی

انعکاس , لیس

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ کارواژه یِ {آفَرهَشتَن} به جایِ {نقض کردن}:
تَک تَکِ بخش های این کارواژه اینگونه هستند:
1 - آ:پیشوندِ نیچ ( =نفی ) است.
2 - فَر:پیشوند است به چَمِ {به پیش، به جلو}
3 - هَشتَن:به چَمِ {قرار دادن} است.
...
[مشاهده متن کامل]

{فَرهَشتَن} به راستی برابرِ {به پیش گذاشتن/به پیش کشیدن} است و نِشان دهنده یِ {پشتوانه آوردن} است. پیشوندِ {آ}، پادسو ( =متضاد ) ِ این کارواژه را می سازد که برابرِ {نقض، رد، ضدِ چیزی پشتوانه آوردن} است که آشکار است برابرِ {نقض کردن} است. پس از این واژه میتوان بهره برد.
نکته ای که باید بدانید، این است که {آ} پیشوندِ {جدایی ناپذیر} است و {فَر} پیشوندِ {جدایی پذیر}، پَس برای اینکه بگوییم {او نقض می کند} باید بگوییم {او فَر می آهِلَد}
( یِک جایی از این دیدگاه نادرست است، از نِگاهِ شما چیست؟ )
بِدرود!

از شما، کاربر /فرتاش/ گرامی، برای راهنمایی من بسیار سپاسگزارم. پیشنهاد های شما زیر هر واژه همیشه بهترین پیشنهاد ها بوده است و من از شما بسیار آموخته ام. بسیار سپاسگزارم. بله، "پادپذیرفتن" پادسوی "پذیرفتن" است که می شود "رد کردن، نپذیرفتن" و این واژه برای آن برابر ها شایسته تر است.
در پاسخ به کاربر " محسن نقدی" گرامی:
واژه یِ پیشنهادیِ شما بسیار درخور است و به گمانِ من، کارواژه یِ " پادپذیرفتن، پَدپذیرفتن" برابرِ واژگانِ " رد کردن، انکار کردن، منتفی کردن، مردود شمردن" گرفته شود، بهتر است. ( هرچند که این دیدگاه من است و دیگران میتوانند با آن ناهمسو باشند. )
...
[مشاهده متن کامل]

ما نباید تنها به یک برابرواژه بسنده کنیم. اینکه شما از پیشوندها برای دستیابی به برابرواژگان بهره می برید، نشان از درکِ بالایِ شما از زبان پارسی دارد.
سپاس

پیشنهاد واژه کاربر گرامی /فرتاش/ ( پادگویی ) برابر بسیار شایسته ای برای "نقض" در دانش چیم ( =منطق! ) است.
شاید بتوان واژه "پادپذیرفتن" را نیز بکار برد.
برای نمونه:
نادرست:گزاره . . . . گزاره . . . . را نقض می کند
...
[مشاهده متن کامل]

درست ( تر؟ ) :گزاره . . . . گزاره . . . . را پاد می پذیرد.
برخی واژه های درپیوند ( =مرتبط ) با این واژه:
تناقض=پادپذیرش
متناقض=پادپذیری
ناقض=پادپذیرا
بدرود!

باطل، ابطال، رد
تخطی و زیر پا گذاشتن و پیمان شکنی و عهد شکنی
Breach
Violate
Transgress
Violationنقض
Violence خشونت
نقض حق: انکار و تضییع و تجاوز به حق دیگری است
روشِ درستِ بکارگیریِ واژگانِ " پادگفتن، پادگوییدن، پادگویی و. . . ":
1 - گزاره یِ A، گزاره یِ B را نقض می کند = گزاره یِ A، گزاره یِ B را پادمی گوید.
2 - گزاره یِ A در تناقض با گزاره B است = گزاره یِ A در پادگویی با گزاره یِ B است.
...
[مشاهده متن کامل]

کریستین بارتولومه هنگام بررسیِ ریشه واژه یِ " سَه: sah یا ϑah "که یکی از چمهایِ آن " اعلام کردن، اظهار کردن، گفتن" است، در هنگام همراهی با پیشوندِ " paiti " که ریشه واژه یِ " پَد، پاد" در زبانِ پارسی می باشد، از واژه یِ " widersprechen" به چمِ "مغایرت داشتن، تناقض داشتن" بهره می برد که دلیلِ استواری برایِ گزینشِ " پادگفتن/پادگوییدن" برای ما است.
پَسگشت:
ستونِ 1579 از نبیگِ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

نقض
خلاف ، پیمان شکنی
‏در پهلوی داریم:
مهردُروز = پیمان شکن ( ناقض پیمان )
دُروز بن اکنون یا مضارع دروزیدن است، یکی از چم های دروزیدن در پهلوی، دروغ گفتن است. ولی به نگر می آید این واژه چمی فراگیرتر دارد که همانا نقض کردن و زیر پا گذاشتن و نابود کردن و . . . است. چه اینکه دروغ نیز خود زیر پا گذاشتن راستی ‏است.
...
[مشاهده متن کامل]

نقض کردن نیز به معنای شکستن و نابود کردن درستی یک گزاره است. برای نمونه هنگامی که می گوییم گزاره ب گزاره الف را نقض می کند، یعنی گزارهٔ ب درست بودن گزارهٔ الف را زیر پا می گذارد و آن را به گزاره ای دروغ و نادرست تبدیل می کند.
تناقض مصدری از باب تفاعل عربی است. در عربی باب ‏تفاعل برای نشان دادن دوسویه بودن معنای کارواژه هم به کار می رود. به دیگر سخن، تناقض می شود نقض همدیگر.
به عبارت دیگر وقتی می گوییم فلان گزاره تناقض درونی دارد یعنی آن گزاره دارای بخش هایی است که درستی همدیگر را زیر پا می گذارند، همدیگر را به دروغ تبدیل می کنند و . . . .
بنابراین ‏می توان چنین گفت:
دروزیدن/دروختن = نقض کردن
دروزش = نقض
و همچنین:
هَمدروزیدن/همدروختن = همدیگر را نقض کردن
همدُروزنده، همدُروختار = متناقض
همدُروزه = تناقض، پارادوکس
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست

رد کردن
نیمه کاره
زیر پا نهادن
نمونه:
�ناقضان حقوق کودک� که پارسی آن می شود: زیر پا نهندگانِ هوده ی کودک
بجای �نقض� بهتر است از �زیر پا نهادن� سود جست؛ و بجای �ناقض� نیز �زیر پا نهنده� یا �زیر پا گذارنده� نوشت و بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشت و پی نوشت آن در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2016/06/blog - post_94. html

نقض آشکار
حذف کردن - رد کردن .

شکستن ، شکستن عهد و پیمان
کاربرد در جمله : ☕️☕️☕️
اگر خلاف آن چه در هنگام اسارت گفته ام ، مبادرت ورزم ، در وقت خلاص و فراغ به نقض عهد ، متهم گردم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس