نکو بشنو و بر دلت نقش کن
مگر زنده ماند دلت زین سخن.
فردوسی.
عقل چو نامش بنویسی ز فخرنقش کند نام تو را بر نگین.
ناصرخسرو.
بر سنگ اگر مبارک نامش کنند نقش سنگ از شرف به ماه و به خورشید برشود.
مسعودسعد.
|| نقاشی کردن : عمر گفت چه کار دانی ؟ گفت درودگری دانم و آهنگری و نقش کردن. ( مجمل التواریخ ).نقاش قضا نقش به جای دگرش کرد
در دیده ما نیست مثال قدش امشب.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
|| بستن. ( یادداشت مؤلف ). || سکه زدن.