نقش خواندن. [ن َ خوا / خا دَ ] ( مص مرکب ) در قمار دست حریف را روکردن و از او بردن. || کنایه از پی بردن به وضع خود و آگاه بودن از خویشتن خویش : فانی آن شد که نقش خویش نخواند هرکه این نقش خواند باقی ماند.
نظامی.
- نقش غلط خواندن ؛ گمراه شدن. اشتباه کردن : گفتی که حافظ این همه رنگ و فسوس چیست نقش غلط مخوان که همان لوح ساده ایم.
حافظ ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
در قمار دست حریف را رو کردن و از او بردن . یا کنایه از پی بردن به وضع خود و آگاه بودن از خویشتن خویش .