نَقشِ اشیا (still life)
نَقشِ اشیا
(یا: طبیعت بی جان) در نقاشی و دیگر هنرهای تجسّمی، بازنمایی اشیای بی جانی همچون گل، میوه، و ظروف غذاخوری. این اصطلاح به تصویر حیوان مرده نیز اطلاق می شود. نقش اشیا در یونان و روم باستان رواج داشت (چنان که آن را در هنر موزائیک نیز به کار می بردند)، ولی بعدها در هنر اروپا تا قرن ها به حاشیه رانده شد، زیرا هنرِ قرون وسطا تقریباً یکسره مضمون دینی داشت. این درون مایه در دورۀ رنسانس از نو پدیدار شد، و در قرن ۱۷ به منزلۀ شاخه ای از نقاشی تشخّص یافت. نقش اشیا نخست در هلند شکوفا شد؛ جنبش اصلاح دینی، در این کشور، تضعیف تصویرپردازی دینی و روآوردن هنرمندان به دست مایه های جدید را در پی داشت. در نخستین نمونه ها، تمایل به ظاهر اشیا، اغلب با نوعی نمادگرایی دینی یا اخلاقی درآمیخته است؛ برای مثال گل شاید همیشه نشانۀ شکنندگی و کوتاهی عمر انسان باشد، زیرا زود می پژمرد و می میرد. بدین سان وانیتاس (در لاتین به معنای «تهی واری» یا «بی ارزشی») نوعی نقش اشیا از اشیایی همچون گلبرگ، شمع، و جمجمه است که بر کوتاهی عمر دلالت دارد. علی رغم محبوبیت یافتن این نمادگرایی، نقش اشیا تا قرن ها در تاریخ هنر نازل ترین شاخۀ نقاشی به شمار می رفت، و آن را بی نیاز از خلاقیّت، و تنها مستلزم ورزیدگی در نسخه برداری می دانستند. این طرز تلقّی شایع بود تا آن که در قرن ۱۹ اندک اندک شیوۀ نقاشی، بیش از موضوع آن اهمیت یافت؛ و از آن پس نقاشان بزرگ، اوقات بسیاری را به آفرینش نقش اشیا اختصاص داده اند، تا از رهگذر آن بر مسائل فرم در نقاشی تکیه کنند. ازجمله سزان که به کُندی کار می کرد، به نقش اشیا توجه خاص داشت. کوبیستها نیز آن را بیشتر می پسندیدند. لو کانتریز (فروبومان) به طور کلی نقش اشیا در ایتالیا ریشه نگرفت، و در قرن ۱۷ بیشتر در تخصّص نقاشان هلندی و فلاندری بود. علاقۀ هلندی ها به پرورش گل، تقاضای نقاشی گل ها با جزئیات کامل و رنگ های دقیق را در پی داشت؛ آثار یان داویدس دِ هِم، راخل رویس، و یان وان هویسوم، نمونه هایی گزیده در این خصوص اند. آرایش ظروف غذا بر روی میز برای نقاشان هلندی بستری فراهم کرد تا مهارت خود را در بازنمایی واقع گرایانۀ مواد و بافت های مختلف نشان دهند، و در عین حال اهمیت سفرۀ دلنشین را به سفارش دهندگان نقاشی ها یادآور شوند. در این زمینه ویلم کلاس هِدا و ویلم کالف سرآمد شدند. یان بروگل و فرانس اسنیدرس ازجمله نقاشان فلاندری اند که غنا و شکوه زندگی توانگران را در پرده های خود به نمایش گذاشته اند.
اسپانیا. نقاشان اسپانیایی نیز درک عمیقی از اشیای مادی نشان دادند، چنان که پرده های نقش اشیای ولاسکز از ظروف آشپزخانه گویای آن است. فرانسیسکو دِ سورباران در تابلوهای نقش اشیای خود، بی پیرایگی پرشکوهی را به نمایش می گذارد که هاله ای از تقدّس بر گردِ خود دارند. لوئیس مِلِندِس (۱۷۱۶ـ۱۷۸۰) از دیگر نقاشان برجستۀ نقش اشیا در اسپانیا بود.
فرانسه. تمایل به پرده های نقش اشیای فلاندری و هلندی در قرن ۱۸، ژان باپتیست سیمئون شاردن را به خلق شاهکارهایی در این مضمون سوق داد. این مضمون در دامان نقاشان فرانسوی بزرگی در قرن ۱۹، ازجمله اوژن دُلاکروا، گوستاو کوربه، اِدوئار مانه، پیِر اوگوست رنوار، پل سزان، و ونسان ون گوگ رشد کرد، هرچند خودِ اشیا به تدریج اهمیت شان را برای این هنرمندان ازدست دادند، زیرا انگیزۀ آنان بیشتر مطالعۀ نور و رنگ بود. کوبیسم این روند را گامی جلوتر برد و از صورت ظاهر فراتر رفت، اگرچه در نقش اشیای کوبیستی هنوز می توان اشیا را بازشناخت. نقش اشیا گاه به انتزاع می گراید، ولی معمولاً به انتزاع کامل نمی رسد.
نَقشِ اشیا
(یا: طبیعت بی جان) در نقاشی و دیگر هنرهای تجسّمی، بازنمایی اشیای بی جانی همچون گل، میوه، و ظروف غذاخوری. این اصطلاح به تصویر حیوان مرده نیز اطلاق می شود. نقش اشیا در یونان و روم باستان رواج داشت (چنان که آن را در هنر موزائیک نیز به کار می بردند)، ولی بعدها در هنر اروپا تا قرن ها به حاشیه رانده شد، زیرا هنرِ قرون وسطا تقریباً یکسره مضمون دینی داشت. این درون مایه در دورۀ رنسانس از نو پدیدار شد، و در قرن ۱۷ به منزلۀ شاخه ای از نقاشی تشخّص یافت. نقش اشیا نخست در هلند شکوفا شد؛ جنبش اصلاح دینی، در این کشور، تضعیف تصویرپردازی دینی و روآوردن هنرمندان به دست مایه های جدید را در پی داشت. در نخستین نمونه ها، تمایل به ظاهر اشیا، اغلب با نوعی نمادگرایی دینی یا اخلاقی درآمیخته است؛ برای مثال گل شاید همیشه نشانۀ شکنندگی و کوتاهی عمر انسان باشد، زیرا زود می پژمرد و می میرد. بدین سان وانیتاس (در لاتین به معنای «تهی واری» یا «بی ارزشی») نوعی نقش اشیا از اشیایی همچون گلبرگ، شمع، و جمجمه است که بر کوتاهی عمر دلالت دارد. علی رغم محبوبیت یافتن این نمادگرایی، نقش اشیا تا قرن ها در تاریخ هنر نازل ترین شاخۀ نقاشی به شمار می رفت، و آن را بی نیاز از خلاقیّت، و تنها مستلزم ورزیدگی در نسخه برداری می دانستند. این طرز تلقّی شایع بود تا آن که در قرن ۱۹ اندک اندک شیوۀ نقاشی، بیش از موضوع آن اهمیت یافت؛ و از آن پس نقاشان بزرگ، اوقات بسیاری را به آفرینش نقش اشیا اختصاص داده اند، تا از رهگذر آن بر مسائل فرم در نقاشی تکیه کنند. ازجمله سزان که به کُندی کار می کرد، به نقش اشیا توجه خاص داشت. کوبیستها نیز آن را بیشتر می پسندیدند. لو کانتریز (فروبومان) به طور کلی نقش اشیا در ایتالیا ریشه نگرفت، و در قرن ۱۷ بیشتر در تخصّص نقاشان هلندی و فلاندری بود. علاقۀ هلندی ها به پرورش گل، تقاضای نقاشی گل ها با جزئیات کامل و رنگ های دقیق را در پی داشت؛ آثار یان داویدس دِ هِم، راخل رویس، و یان وان هویسوم، نمونه هایی گزیده در این خصوص اند. آرایش ظروف غذا بر روی میز برای نقاشان هلندی بستری فراهم کرد تا مهارت خود را در بازنمایی واقع گرایانۀ مواد و بافت های مختلف نشان دهند، و در عین حال اهمیت سفرۀ دلنشین را به سفارش دهندگان نقاشی ها یادآور شوند. در این زمینه ویلم کلاس هِدا و ویلم کالف سرآمد شدند. یان بروگل و فرانس اسنیدرس ازجمله نقاشان فلاندری اند که غنا و شکوه زندگی توانگران را در پرده های خود به نمایش گذاشته اند.
اسپانیا. نقاشان اسپانیایی نیز درک عمیقی از اشیای مادی نشان دادند، چنان که پرده های نقش اشیای ولاسکز از ظروف آشپزخانه گویای آن است. فرانسیسکو دِ سورباران در تابلوهای نقش اشیای خود، بی پیرایگی پرشکوهی را به نمایش می گذارد که هاله ای از تقدّس بر گردِ خود دارند. لوئیس مِلِندِس (۱۷۱۶ـ۱۷۸۰) از دیگر نقاشان برجستۀ نقش اشیا در اسپانیا بود.
فرانسه. تمایل به پرده های نقش اشیای فلاندری و هلندی در قرن ۱۸، ژان باپتیست سیمئون شاردن را به خلق شاهکارهایی در این مضمون سوق داد. این مضمون در دامان نقاشان فرانسوی بزرگی در قرن ۱۹، ازجمله اوژن دُلاکروا، گوستاو کوربه، اِدوئار مانه، پیِر اوگوست رنوار، پل سزان، و ونسان ون گوگ رشد کرد، هرچند خودِ اشیا به تدریج اهمیت شان را برای این هنرمندان ازدست دادند، زیرا انگیزۀ آنان بیشتر مطالعۀ نور و رنگ بود. کوبیسم این روند را گامی جلوتر برد و از صورت ظاهر فراتر رفت، اگرچه در نقش اشیای کوبیستی هنوز می توان اشیا را بازشناخت. نقش اشیا گاه به انتزاع می گراید، ولی معمولاً به انتزاع کامل نمی رسد.
wikijoo: نقش_اشیا