نقد یکتاپرستی در طول تاریخ اتفاق افتاده است. مارک اس. اسمیت، محقق آمریکایی کتاب مقدس و تاریخ دان باستانی، که در حال حاضر در مدرسه علمیه پرینستون مشغول به تدریس است، نوشت که یکتاپرستی یک «گفتمان کلی ساز» بوده است، که اغلب با همه جنبه های یک نظام اعتقادی اجتماعی همراه بوده و باعث حذف «دیگران». [ ۱] متهمان یکتاپرستی را عامل جهل، ظلم، نادانی و خشونت معرفی کرده اند.
ادیان اصلی توحیدی، در تعریف الوهیت، به طور سنتی اتفاق نظر دارند که خدای یگانه قادر مطلق، دانای مطلق و خیرخواه مطلق است. با این حال، یکی از محققان استدلال می کند که «این تعریف از خدا با آنچه در دنیای تجربی درک شده است، در تضاد است». [ ۲]
برخی از متفکران فمینیست مفهوم توحیدی را به عنوان الگوی عالی ترین شکل قدرت پدرسالارانه مورد انتقاد قرار داده اند. آنها استدلال می کنند که خدای واحدی که به عنوان مرد در نظر گرفته می شود، با هر چیزی که مربوط به تغییر، حس نفسانی، طبیعت، احساس، و زنانگی است مخالف است. [ ۳]
آگوست کنت ( ۱۷۹۸–۱۸۵۷ ) نیز محدودیت هایی را در یکتاپرستی تشخیص داد:
یکتاپرستی در اروپای غربی اکنون به همان اندازه که شرک پانزده سده پیش منسوخ و مضر است. رشته ای که ارزش اخلاقی آن اساساً شامل آن می شد، مدت هاست که از بین رفته است. و در نتیجه تنها اثر آموزه آن که بسیار مورد ستایش قرار گرفته است، تحقیر عواطف با امیال نامحدود، و تضعیف شخصیت با وحشت های بندگی است. هیچ زمینه ای برای تخیل فراهم نمی کرد، و آن را به شرک و فتیشیسم بازگرداند، که تحت الهیات، تنها پایه ممکن برای شعر را تشکیل می دهند. فعالیت های زندگی عملی هرگز صادقانه توسط آن ترویج نمی شد و آنها فقط با طفره رفتن یا مقاومت در برابر نفوذ آن پیشرفت می کردند. [ ۴]
دیوید هیوم ( ۱۷۱۱–۱۷۷۶ ) استدلال می کند که یکتاپرستی نسبت به شرک کمتر کثرت گرایانه است و بنابراین تحمل کمتری دارد، زیرا یکتاپرستی تصریح می کند که مردم باورهای خود را در یک اصل قرار می دهند. [ ۵] در همین راستا، آگوست کنت استدلال می کند: «توحید با وجود غرایز خیرخواهی در طبیعت ما آشتی ناپذیر است» زیرا پیروان را وادار می کند خود را وقف یک خالق واحد کنند. [ ۶] ژاکوب نوسنر پیشنهاد می کند که «منطق توحید… مبنای کمی برای تحمل ادیان دیگر به دست می دهد». [ ۷]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفادیان اصلی توحیدی، در تعریف الوهیت، به طور سنتی اتفاق نظر دارند که خدای یگانه قادر مطلق، دانای مطلق و خیرخواه مطلق است. با این حال، یکی از محققان استدلال می کند که «این تعریف از خدا با آنچه در دنیای تجربی درک شده است، در تضاد است». [ ۲]
برخی از متفکران فمینیست مفهوم توحیدی را به عنوان الگوی عالی ترین شکل قدرت پدرسالارانه مورد انتقاد قرار داده اند. آنها استدلال می کنند که خدای واحدی که به عنوان مرد در نظر گرفته می شود، با هر چیزی که مربوط به تغییر، حس نفسانی، طبیعت، احساس، و زنانگی است مخالف است. [ ۳]
آگوست کنت ( ۱۷۹۸–۱۸۵۷ ) نیز محدودیت هایی را در یکتاپرستی تشخیص داد:
یکتاپرستی در اروپای غربی اکنون به همان اندازه که شرک پانزده سده پیش منسوخ و مضر است. رشته ای که ارزش اخلاقی آن اساساً شامل آن می شد، مدت هاست که از بین رفته است. و در نتیجه تنها اثر آموزه آن که بسیار مورد ستایش قرار گرفته است، تحقیر عواطف با امیال نامحدود، و تضعیف شخصیت با وحشت های بندگی است. هیچ زمینه ای برای تخیل فراهم نمی کرد، و آن را به شرک و فتیشیسم بازگرداند، که تحت الهیات، تنها پایه ممکن برای شعر را تشکیل می دهند. فعالیت های زندگی عملی هرگز صادقانه توسط آن ترویج نمی شد و آنها فقط با طفره رفتن یا مقاومت در برابر نفوذ آن پیشرفت می کردند. [ ۴]
دیوید هیوم ( ۱۷۱۱–۱۷۷۶ ) استدلال می کند که یکتاپرستی نسبت به شرک کمتر کثرت گرایانه است و بنابراین تحمل کمتری دارد، زیرا یکتاپرستی تصریح می کند که مردم باورهای خود را در یک اصل قرار می دهند. [ ۵] در همین راستا، آگوست کنت استدلال می کند: «توحید با وجود غرایز خیرخواهی در طبیعت ما آشتی ناپذیر است» زیرا پیروان را وادار می کند خود را وقف یک خالق واحد کنند. [ ۶] ژاکوب نوسنر پیشنهاد می کند که «منطق توحید… مبنای کمی برای تحمل ادیان دیگر به دست می دهد». [ ۷]
wiki: نقد یکتاپرستی