نقب بردن. [ ن َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) نقب افکندن. نقب کندن. نقب زدن. رجوع به نقب زدن شود : نقب در دیوار مشرق برد صبح خشت زرین زآن میان آمد برون.خاقانی.من به مدح شاه نقبی برده ام در گنج غیب بردن نقب آشکارا برنتابد بیش ازین.خاقانی.