خیلی درگیر این نقش بودید
ریشه یابی نقش
انگاشتن - - > انگاش - - > نگاش - - > نگش - - > نقش
انگاشتن / انگار از انگ اِشتن انگ اریدن و . . . آمده در همه آنها اِنگ یا اَنگ = جمع شدن |||||||||| سرهنگ / فرهنگ و . . . . به جمع و اجتماع اشاره دارد => انگ که آنرا جمع خواندم به معنای خیال و جمع شده است . خیال هم از خیل و خیلی آمده یعنی گروهی که خود نشان از جمع و اجتماع دارد پس
... [مشاهده متن کامل]
در انگاشتن همچون نگار که به نقش و ترسیم و خیالات ذهنی اشاره دارد می بینیم انگ به نگ تغییر یافت یعنی الف آن زدوده شد مانند خیلی از کاربنات ( افعال ) ایرانی
یعنی انگاشتن بعد ها نگاشتن شد و انگاریدن = نگاریدن
پس اگر بخواهیم از نگاشتن آنرا ادامه دهیم به نگاش ( نقاش ) و سپس از نقاش به نقش میرسیم یعنی آنچه در خیال و فکر می آید . بعد ها چون خیالات ذهنی را به تصویر میکشیدند به ترسیم نقش زدن / نقوش / نقشه و . . . گفتند
از بابت دوستی که گفتند نقش میشود وظیفه یعنی آنچه دیگران برای تو خیال بافتند = طرح فکر = نقشه کشیدن
لایک نداره این ریشه یابی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلیم
نقاش: چهره گر، نگار کش، نگار پرداز.
نگارنده، نگاره کش
نقاش: این واژه از ریشه ی عربی نقش گرفته شده است نه از واژه ی نخش؛ زیرا چنین واژه ای در زبان های اوستایی، پارتی، مانوی، سغدی و پهلوی نیست؛ در پهلوی نَخشَگ به معنی نغز است و در سغدی نخشیر آمده که همان نخجیر و به معنی شکار است. از ریشه ی نقش در عربی، واژه های منقوش، نقاش، نقوش، نقشه و. . . ساخته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، رنژاک ranžāk است که در سنسکریت: ranjaka می باشد.
این واژه ایرانی است، ولی خود ما از پایه این واژه را بهم ریختیم. نقاش، نقشه، و نقش همه از نخش و نخشه می آیند. نقاش می شود گفت همان نخاش می شود. با این که ما چنان واژه ای نداشتیم و بر جای او نگارگر و دیگر واژگان را بکار می بردیم. نقاشی کردن نیز نگارگری بود و نقاشی یک نخش یا یک نگارین بود.
... [مشاهده متن کامل]
در پایان این واژه ها همه ایرانی هستند، و نیازی برای جایگزینی آن ها نیست. ولی بهتر است نقشه را همان نخشه گویم، چون درستش همان است.
واژه نقاش عربی است. ولی واژه نخشگار که بهترین واژه برای نقاش عربی است این واژه یعنی نخشگار صد درصد پارسی است.
Painter
در عربی چنین واژه ای نیست و نقاش را رسام گویند . نقش از واژه نگار فارسی گرفته شده چون دار و داشت
نقاش 🎨 painter
نقاشی paint
نگارگر
نگارگر هنرمندی است که با کار خود[نگار گری] چیزی را بازگو می کند. برای این نمونه ایی می نویسم. نگارگر نامدار جهانLeonardo da Vinci یک نگارگر دارد که از خود کشیده است. دانشمندان از روی آن پی برده اند که این نگارگر بزرگ در پایان زندگی خود از یک بیماری سهشگر Nerve رنج می برده به شکلی که سبب چلاغ شدن دست او می شود و نمی توانسته مانند گذشته خود چیزی را به سادگی نگارگری کند. در زبان آلمانی به آن Klauenhand می گویند, مانند کسی که با دست می خواهد چیزی را کش ببرد ( بدوزدد ) . بازو و دست یک سمت شانه او این شکل را داشته است. اینرا دو دانشمند ایتالیایی به نامهای David Lazzeri و Carlo Rossi نوشته بودنند و چرایی آنرا بازمان Stoppage نیمه کاره می دانند. [1 ]
... [مشاهده متن کامل]
از دیگر کارهای او می شود شام آخر را نام برد که می توانید آنرا در دانشنامه ویکی پدیا نگاه کنید. چنانچه در این سوژه می بینیم در کنار نگاره مسیح یا Lord Jesus یک جای تهی است که آنرا به شکل V کشیده و با آن می خواهد باز گو کند که او در آن شام خوردن تنها نبوده و یک همسر داشته که آنرا به شکل آشکار در آنزمان نمی توانسته بگوید!
پاره ایی از نگارگری ها را بایستی ابتدا دریابیم و پس آن ببینیم مانند سبک نگارگری Expressionism .
[۱] - زیر نویس آنچه در باره بیماری لئوناردو داوینچی نوشتم گرفته شده از //Journal of the Royal Society of Medicine // است.
چهره نگار، رسام، صورتگر، صورت نگار، مصور، نقشبند، رنگ زن، راسم
پستچی
سایه گر
افراد در زندگی شان ، در ارتباط با سایرین و . . . . نقش های خودشون رو دارند . بنابر این میشه با رفتار خوب نقاش خوب در ارتباط با دیگران بپد
الخطام
طراح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)