نقاخ

لغت نامه دهخدا

نقاخ. [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) آب سرد دلگشای. ( مهذب الاسماء ). آب خنک. ( از بحر الجواهر ) ( یادداشت مؤلف ). آب خوش خنک روشن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آب خوش و خوشگوار سرد و صاف. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || خواب در عافیت و آرام . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از متن اللغة ). خواب راحت و آرام و با عافیت. ( ناظم الاطباء ). || خالص از هر چیز. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

نقاخ. [ ن ُق ْ قا ] ( ع اِ ) استخوان برآمده بالای پس گردن از جانب گوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). استخوان برآمده پشت گوش. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). خشیشاء. ( اقرب الموارد ). || بلندی سرگوش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بالای قفا از طرف گوش.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس