نقاء

لغت نامه دهخدا

نقاء. [ ن َ ] ( ع اِمص ) پاکیزگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) : اما حسن طویت و نقاء سریرت سلطان سنجر در متابعت و تقویت دین حنفی و شریعت محمدی و تعظم امور... ( جهانگشای جوینی ).
لیک قسم متقی ز این تون صفاست
زآنکه در گرمابه است و در نقاست.
مولوی.
|| ( ص ) پاکیزه. || ( مص ) پاکیزه گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). نظیف شدن. ( از متن اللغة ). نظیف و نیکو و پاکیزه شدن. ( از اقرب الموارد ). پاک شدن. ( زوزنی ). نِقاوَة. نقائة. نقایة. نُقاوَة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || دیدار کردن کسی را. ( از منتهی الارب ): نقیه نقاء، لغة فی لقیه. ( منتهی الارب ) ( اقرب 0الموارد ). رجوع به لقاء شود.

نقاء. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نقاوة. رجوع به نقاوة شود. || ج ِ نقایة. رجوع به نُقایَة شود.

نقاء. [ ن ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نقی. رجوع به نَقی شود.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پاکیزه بودن . ۲ - (اِمص . ) پاکیزگی .

پیشنهاد کاربران

بپرس