نفوذ کردن در


معنی انگلیسی:
govern

مترادف ها

osmose (فعل)
تراوش کردن، نفوذ کردن در، بوسیله تراوش تجزیه کردن، به وسیله نفوذ تجزیه کردن

interpenetrate (فعل)
از هم گذشتن، در هم نفوذ کردن، نفوذ کردن در

penetrate (فعل)
فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن

فارسی به عربی

اخترق

پیشنهاد کاربران

بپرس