فرهنگ فارسی
مترادف ها
حساس، نفوذ پذیر، دارای حساسیت
روشن بین، نفوذ پذیر، راه دهنده
نفوذ پذیر، سوراخ شدنی، کاویدنی، رخنه پذیر
نفوذ پذیر، نشت پذیر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نفوذ: درآیش، خَلِش برگرفته از کارواژه ی ( خَلیدن ) ( خلید، خَلیده، خَل و نام کارواژه اش: خلش.
نفوذپذیر: خلش پذیر.
تأثیر پذیر: هنایش پذیر
نفوذپذیر: خلش پذیر.
تأثیر پذیر: هنایش پذیر
رخنه پذیر
نرم ، شکننده ، تحت تاثیر قرار گرفتن، رام شدن
آنچه که قابل نفوذ است