نفوخ

لغت نامه دهخدا

نفوخ. [ ن َ ] ( ع اِ ) ادویه خشک که در بینی دمند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آنچه از ادویه یابسه سائیده که بی مایع در بینی دمند. ( از تحفه حکیم مؤمن ).دوای خشک و نرمی که در بینی دمند. ( ناظم الاطباء ). دمیدنی ها. آنچه بدمند در بینی و مجرای بول و گوش و دیگر جایها از دارو علاج بیماری را. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

ادوی. خشک که در بینی دمند ٠ آنچه از ادوی. یابس. سائیده که بی مایع در بینی دمند ٠ دوای خشک و نرمی که در بینی دمند ٠ دمیدنی ها ٠ آنچه بدمند در بینی و مجرای بول و گوش و دیگر جایها از دارو علاج بیماری را ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس