ضر منافقانی نفع موافقانی
این را همی بپائی و آن را همی نپائی.
فرخی.
همی خویشتن را نبینیم نفعی نه در سیم و زر و نه در در و مرجان.
ناصرخسرو.
زین سفله جهان نفع خود بگیردنفعی که در او هیچ ضر نباشد.
ناصرخسرو.
حیوانی که در اونفع باشد چگونه بی انتفاع شاید گذاشت. ( کلیله و دمنه ).آن دست و آن زبان که در او نیست نفع خلق
جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست.
سنائی.
همه را داد آلتی درخوراز پی جر نفع و دفع ضرر.
سنائی.
در گلستان عمر و رسته دهرپس گل خار و بعد نفع ضر است.
خاقانی.
|| ( مص ) سود کردن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).نفع. [ ن ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نَفوع. رجوع به نَفوع شود.
نفع. [ ن ِ ] ( ع اِ ) ج ِ نفعة. رجوع به نِفعَة شود.
نفع. [ ن ِ ف َ ] ( ع اِ ) ج ِ نفعة. رجوع به نِفعَة شود.