نفس کل

لغت نامه دهخدا

نفس کل. [ ن َس ِ ک ُل ل ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) که پس از عقل کل باشد. مانستار. مانیستار. ( ناظم الاطباء ) :
هست جنیبت کش او نفس کل
عالم از آن می رودش در عنان.
خاقانی.
دریای عقلی در دلش صحرای قدسی منزلش
از نفس کل آب و گلش صفوت در اجزا داشته.
خاقانی.
رجوع به اقانیم ثلاثه و رجوع به فلوطین شود. || کنایه از عرش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ( اِخ ) بعضی گویند نفس کل حضرت محمد است که عقل کل هم گویند. ( فرهنگ مصطلحات عرفا ص 401 ).

فرهنگ فارسی

که پس از عقل کل باشد . مانستار . مانیستار . یا کنایه از عرش . یا بعضی گویند نفس کل حضرت محمد است که عقل کل هم گویند .

پیشنهاد کاربران

بپرس