نفس کشیدن


مترادف نفس کشیدن: استنشاق، تنفس، دم برآوردن

برابر پارسی: دمیدن

معنی انگلیسی:
breathe, respire, drink, to breathe, to mortify ones passions

لغت نامه دهخدا

نفس کشیدن. [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تنفس کردن. ( ناظم الاطباء ). دم زدن. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر چه خانه آئینه ست روی زمین
نفس کشیدن ما هیچکس نمی بیند.
صائب ( آنندراج ).
- امثال :
نمرده نفس کشیدن از یادش رفته است .
|| اعتراض کردن. لب به شکوه و شکایت و انتقاد گشودن. جیک زدن. لب از لب برداشتن. لب گشودن : کسی جرأت نفس کشیدن ندارد؛ کسی را یارای اعتراض و شکایت نیست.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دم زدن تنفس کردن : حباب وار مبادا نفس کشی بیجا چه خانه ها که بیک دم زدن خراب نشد . ( نعمت خان عالی ) یا نفس کشیدن از یاد کسی رفتن .مردن مرده بودن : خود او در تخت خواب افتاده نفس کشیدن از یادش رفته بود .

جدول کلمات

دم, تنفس

مترادف ها

breathe (فعل)
استنشاق کردن، نفس کشیدن، دم زدن

respire (فعل)
دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن

فارسی به عربی

تنفس

پیشنهاد کاربران

فراموش کردم یادآور شوم که آمیخته واژه ی �دَم زدن� را می توان با چشم پوشی درخور بجای �نفس کشیدن� بکار برد؛ نمونه:
. . . اینک که اندکی آسوده تر دَم می زنم، به بزرگی تو بیش از پیش پی می برم.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2023/02/blog - post_18. html
دَم و بازدَم
آمیخته واژه ی �دم برآوردن� که در بالا از آن چون برابر پارسی این کارواژه یاد شده، نادرست است؛ دم برآوردن در پارسی به آرش چیزی بر زبان راندن ( و نه حتا سخن گفتن به آرش باریک آن! ) است؛ نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

دم بر نیاور که بیم جان می رود.
همچنین، کارواژه ی دمیدن که در بالا از آن یاد شده نیز در این باره نارساست؛ زیر ا �نفس کشیدن� به آرشِ دَم و بازدَم پیوسته به یکدیگر و ناگسستنی از همدیگر است و نه هیچکدام به تنهایی. دمیدن به آرش دَمی پُرنیرو در چیزی از آن میان، برافروختن آتش از اخگری ناچیز یا همانا ریزه آتش است.

میشه نفس کشیدن البته
Inhale هم مترادف ش هست به معنا تنفس کردن
هِن زدن = با شکم نفس کشیدن
( گویش تهرانی )
نفس کشیدن
مثال human breathe with nose and mouth
دم، استنشاق، تنفس، دم برآوردن

بپرس