نفس کشتن. [ ن َ ک ُ ت َ ] ( مص مرکب ) با هوای نفس جنگیدن. هوای نفس را در خود کشتن : فراق روی تو آن روز نفس کشتن بودنظر به روی توامروز روح پروردن.سعدی.یار از برای نفس گرفتن طریق نیست ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار.سعدی.