لغت نامه دهخدا
نفس کش. [ ن َ ف َ ک ُ ] ( ن مف مرکب ) چراغ و مانند آن که به زور نفس کشته شود. ( آنندراج ). چراغی که با پف کردن و دمیدن خاموش و کشته شده است. منطفی. خاموش.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
باد کمن
پیشنهاد کاربران
اماره
[عامیانه] جسور، دلیر، نترس
نفس کش کسی که زیاد حرف میزند یا مثال همه چیز دان و یک فحش هم به حساب می آید
نفس کش: [ اصطلاح عمران] نام دیگر دستگاه تهویه است.
نفس کش : تهویه ( اصطلاحات ساختمان سازی و بنایی )