نفس کردن

لغت نامه دهخدا

نفس کردن. [ ن َ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هو کردن. هو کشیدن. دم همت گماشتن. همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در برآمدن حاجتی. ( یادداشت مؤلف ). هو کردن و همت گماشتن پیری و مرشدی از اولیأاﷲ در کاری. رجوع به نفس شود.

فرهنگ فارسی

هو کردن . هو کشیدن . دم همت گماشتن . همت کردن پیر و مرشد و یا درویش در بر آمدن حاجتی .

پیشنهاد کاربران

بپرس