نفس صبح

لغت نامه دهخدا

نفس صبح. [ ن َ ف َ س ِ ص ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم صبح. نسیم ملایمی که به گاه طلوع صبح وزد. نفحه بامدادی :
آمدنفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو بیاورد و پیامت نرسانید.
خاقانی.
چون بوی تو دیدم نفس صبح و ز غیرت
در آینه صبح به بوی تو ندیدم.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

دم صبح ٠ نسیم ملایمی که بگاه طلوع صبح وزد ٠ نفخ. بامدادی ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس