دم بی نفس تو برنیارم
در خدمت تو نفس شمارم.
نظامی.
|| نفس کسی را شماردن ؛ به دقت مراقب حال او بودن. از مریض و رنجور به شدت مراقب حال او بودن. از مریض و رنجور به شدت پرستاری و مراقبت کردن. || نفس های کسی را شماردن ؛ او را تحت نظر داشتن. مراقب اعمال و افکار او بودن. مخفیانه در کار او جاسوسی کردن. او را پاییدن.