نفس شماردن

لغت نامه دهخدا

نفس شماردن. [ ن َ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) لحظات را گرامی داشتن. دم را غنیمت دانستن :
دم بی نفس تو برنیارم
در خدمت تو نفس شمارم.
نظامی.
|| نفس کسی را شماردن ؛ به دقت مراقب حال او بودن. از مریض و رنجور به شدت مراقب حال او بودن. از مریض و رنجور به شدت پرستاری و مراقبت کردن. || نفس های کسی را شماردن ؛ او را تحت نظر داشتن. مراقب اعمال و افکار او بودن. مخفیانه در کار او جاسوسی کردن. او را پاییدن.

فرهنگ فارسی

لحظات را گرامی داشتن ٠ دم را غنیمت دانستن ٠ یا نفس کسی را شماردن : بدقت مراقب حال او بودن ٠ از مریض و رنجور بشدت پرستاری و مراقبت کردن ٠ یا نفس های کسی را شماردن : او را تحت نظر داشتن ٠ مراقب اعمال و افکار او بودن ٠ مخفیانه در کار او جاسوسی کردن ٠ او را پاییدن ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس