نفس سوناک

تثلیثی یا سه جنبه ای اند از یک خمیرمایه ساختاری واحد و یگانه یعنی بُعد هستی یا وجود خداوند متعال ( البته خدا از دیدگاه فلسفه علمی یا متافیزیک علمی و یا فلسفه فوزیکال : Fuzzycal و نه خدا از دیدگاه دینی ) . واژه سوناک همانطور که سانا در بالا بخوبی و درستی اشاره نموده به معنای خورشید یا آفتاب کوچک می باشد و لذا نفس سوناک اشاره به خویشتن هرکدام از افراد انسانی دارد که در مرکز منظومه خورشیدی در وجود هرفرد انسانی قرار دارد و این منظومه های انسانی هرکدام دارای هفت مدار می باشند که اعضای ده نفره خانواده های ازلی و ابدی و بنیادی و خودی و ملکوتی هر فرد انسانی روی آن هفت مدار به آرامی در اطراف خورشیدک مرکزی یا خویشتن می چرخند. البته نه به صورت موجودات مجرد بلکه بصورت امکانات استعلائی یا بالقوه. یکی از آن انسان ها روی مدار بیرونی قرار دارد به شکل مرد و یا زن. این مرد یا زن بیرونی ؛ ظاهری ؛ شهودی ؛ واقعی ؛ عینی و زمانی و مکانی را به زبان فلاسفه غرب بخصوص کانت، منِ تجربی یا پدیداری و یا فنومنی نامیده میشود و نهُ تای دیگری من های استعلائی ؛ متایی ؛ بیزمانی بیمکانی و غیر تجربی یا نومنی نامیده می شوند که فلاسفه غرب فقط به وجود یکی از آنها پی برده اند و آنهم مملو از ابهام و ناروشنی. به عنوان مثال اگر در پیشگاه یک فیلسوف غربی سوال زیر طرح شود : من استعلائی چیست ؟ طراح این سوال بیش از دریافت یک پاسخ اوهامی، چیز دیگری عایدش نخواهد گردید. بنیانگذاران رشته های روانکاوی و روانشناسی تحلیلی و غیر تحلیلی هم نتوانسته اند پاسخ روشنی به سوال بالا ارائه دهند. اما توجه آنان به درستی بسوی ریشه عطف گردیده است، یعنی بسوی صدف بسته غریزه جنسی افراد انسانی. با این وجود نتوانسته اند که از پوسته آن نفوذ کنند و محتوا و مغز آنرا مشاهده نمایند و به شهود برسانند، یعنی مراورید ها یا گواهر و یا جواهر گرانبهای نهفته در زیر پوسته را شناسایی کنند و تعداد آنها را در قالب عدد بیان کنند . به عنوان مثال ؛ زیگموند فروید در طی بررسی پوسته این صدف و احتمال دادن به اینکه در زیر پوسته ممکن است یک لایه نامرئی وجود داشته باشد، به دو عقده جنسی رسیده است ؛ یکی عقده ادیپوس یعنی عقده یا حسادت جنسی یک پسر به ناپدری اش در رابطه جنسی وی با مادر تنی اش و دیگری عقده الکترا یعنی عقده یا حسادت جنسی یک دختر به نامادری اش در رابطه جنسی وی به پدر تنی اش. کارل گوستاو یونگ هم در این زمینه به دو کهن الگوی سایه وار تحت نام های آنیما و آنیموس رسیده است. بدون اینکه این متفکر و اندیشمند تیز بین اشاره ای به میل جنسی فرعی و پنهانی و نهفته در پشت پرده ظاهری میل جنسی مرد و زن با جنسیت معکوس نموده باشند. شرح و توضیح و نحوه و چگونگی قرار گرفتن نُه انسان استعلایی روی شش مدار درونی و چگونگی پیدایش و ظهور آنها پشت سرهم در عوالم شهودی - واقعی - عینی خاص و ویژه خویش خارج از حوصله این کامنت کوتاه یا پیامک می باشد. اگر فرصتی دست داد شاید بتوانم بحث را ادامه دهم.