نفس سوخته

لغت نامه دهخدا

نفس سوخته. [ ن َ ف َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) کنایه از ساکت. خاموش. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
نکند چرخ تعدی به نفس سوختگان
سرمه در کار نباشد نفس سوخته را.
صائب ( از آنندراج ).
|| کنایه از دل سوخته. رنج دیده :
می دهد بوی دل سوخته صائب سخنت
می توان یافت در این کار نفس سوخته ای.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از : ساکت ٠ خاموش ٠ یا کنایه از دل سوخته ٠ رنج دیده ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس