نفس تازه کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
استراحت کردن
نمدی آفتاب کردن ؛ کنایه از لختی برآسودن و نفسی تازه کردن. گویند: نگذاشت نمدی آفتاب کنیم ؛ هنوز از گرد راه نارسیده و اندکی نیاسوده ، به کار دیگر فرمان داد.
نفس تازه کردن:اندکی استراحت کردن، دمی توقف و استراحت کردن کسی که راهی دراز آمده است یا بار سنگینی حمل کرده است.
( ( دستش رفت طرف شماره گیر . "پول داشتم خودم می خریدم". شیرین گوشی را از دست آرزو گرفت . "اول نفس تازه کن بعد". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 11. ) )
( ( دستش رفت طرف شماره گیر . "پول داشتم خودم می خریدم". شیرین گوشی را از دست آرزو گرفت . "اول نفس تازه کن بعد". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 11. ) )