نفایس. [ ن َ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. ( ناظم الاطباء ). نفائس. رجوع به نفائس شود : و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. ( کلیله و دمنه ). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 422 ).
فرهنگ فارسی
جمع نفیسه، چیزهای نفیس وگران بها ( صفت ) جمع نفیسه : ملکشاه ...خزاین و نفایس بر آنجا مخزون و مدفون داشتی .
فرهنگ معین
(نَ یِ ) [ ع . نفائس ] (اِ. ) جِ نفیسه ، چیزهای گران بها و نفیس .