بخیزد یکی تیره گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام.
دقیقی.
جهود را چه نکوهی که تو به سوی جهودبسی نفامتری زآنکه سوی تست جهود.
ناصرخسرو.
و آن عارض چون حریر چینی گشته ست نفام و زرد و پرچین.
ناصرخسرو.
آنکه به نور پدر و جد اونور گرفته ست جهان نفام.
ناصرخسرو.