نفاذ یافتن. [ ن َ ت َ ] ( مص مرکب ) جاری شدن. روا شدن.روان گشتن. نفوذ یافتن. نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت. ( کلیله و دمنه ). چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود. ( کلیله و دمنه ). لشکر بدو بیعت کردند و حکم او در ولایت جرجانیه نفاذ یافت و به قرار معهود بازرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 148 ). الیسع ملک کرمان با تصرف گرفت و کار او نفاذ یافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 289 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) جریان یافتن روان شدن نفوذ کردن : چون ...امر و نهی او ( سنجر ) در شرق و غرب نفاذ یافت امرائ دولت و ارکان حشم او ...طاغی و یاغی شدند .