نغوسه

لغت نامه دهخدا

نغوسه. [ن َ س َ / س ِ ] ( اِمص ) تسکین دل شکسته دادن. نغوشه. ( برهان قاطع ) :
صدر بزرگوار چو آن ظلم وی بدید
زن را نغوسه داد و به دل با فراغ کرد.
سوزنی.
|| دل کسی را از واهمه شکستن. نغوشه. ( برهان قاطع ). || گوش فراداشتن که بفهمد چه گوید. ( رشیدی ). رجوع به نغوشه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس