نغم
لغت نامه دهخدا
نغم. [ ن َ ] ( اِ ) سوراخ کردن و کاویدن زیر زمین ، که بعربی نقب گویند. ( از برهان قاطع ). سوراخ درکردن در زمین. ( از جهانگیری ). سوراخ که در بیخ دیوار کنند و بعربی آن را نقب گویند و همانا از تغییر لهجه عوام است نه لغتی است فارسی علی حده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تلفظ عامیانه نقب عربی است. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ).
نغم. [ ن َ غ َ ] ( ع اِ ) سخن آهسته. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کلام خفی. نَغم. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || ج ِ نغمه. ( غیاث اللغات ). || آواز و صدای سخن کردن. ( از برهان قاطع ). آواز سخن کردن. ( جهانگیری ). جرس الکلام. ( متن اللغة ).
نغم. [ ن ُ غ َ ] ( ع اِ ) ج ِ نغمة. رجوع به نُغمَة شود.
نغم. [ ن ِ غ َ ] ( ع اِ ) ج ِ نغمة. رجوع به نَغمَة شود.
فرهنگ فارسی
جمع نغمه است ٠
فرهنگ معین
(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آهسته سراییدن . ۲ - آهسته سخن گفتن . ۳ - (اِمص . ) آهسته - سرایی . ۴ - آهسته گویی . ۵ - (اِ. ) سخن آهسته ، نغمه .
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آهنگ، سرود.
پیشنهاد کاربران
نغم یعنی زندگی نغم یعنی عشق نغم یعنی بهترین نغم یعنی امیدنغم یعنی مهربونی نغم یعنی ارامش نغم یعنی نفس نغم یعنی همه چیز